دنیای بی رحم آدما

ساخت وبلاگ
دنیا بی رحم نیست. این دنیای آدماس که بی رحم. بی رحم که من باید بعد چند سال پسر داییمو ببینم، بی رحم که باید از اینکه پسر داییم این قدر بزرگ شده تعجب کنم، بی رحم که باید به این حال و روز گریه کنم که این قدر باعث شده از عزیزان دور بشم. اشک میریزم و البته که باید به این حال گریه کرد. من این زندگی رو نمیخوام. من همیشه دوست داشتم پدر مادرم دستمونو بگیرن و بریم دیدن فامیل و اقوام و دوستان. من این زندگی رو نمیخوام که هر بار عزیزامو میبینم از تغییرات زیادشون شگفت زده بشم. من دوست دارم پسر داییم وقتی باهام حرف میزنه احساس غریبی نکنه نه اینکه روش نشه باهام حرف بزنه. دوست دارم بگیم و بخندیم. بزرگترا هیچی رو درک نمیکنن. هیچوقت متوجه نمیشن چه ضربه بزرگی به ماها میزنن. من از خیلی وقت پیش، از وقتی که دلتنگ عزیزانم میشدم اما بزرگتر ها اهمیت نمیدادن فهمیدم که چه ظلم بزرگی داره بهم میشه. من کاری ندارم به بعضی از این اقوام و دوست و آشناها که خودشون از ما دوری میکنن و بچه هاشونم همینطور، من به اون دسته کار دارم که اونام مثل ما دلتنگ میشن، دلشون میخواد این دیدن ها زیاد باشه و از بودن در کنارمون احساس رضایت دارن. در آینده حتما این کمبود شدید رو سعی میکنم به طور مستقل کم رنگ کنم. ان شاالله... حرف دل...
ما را در سایت حرف دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 13771202monjez بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 17 فروردين 1399 ساعت: 2:21